در مسیر راهم، از تایمنی آمده ام و از شهر به طرف پوهنتون روانم. به شعری فکر می کنم که چندی قبل در آهنگی از شاهین نجفی می شنیدم و آن قسمت شعر را در صفحه فیسبوکم هم نشر کرده بودم: یکی باید بیاید، مرا در خود بمیرد. یکی که حق نان را دوباره پس بگیرد. ناخودآگاه به زمزمه ی این شعر آغاز کردم، دوباره تصمیم گرفتم شیرش کنم. دقیق تر شدم. هیچ کس نخاهد آمد. همه تنها هستند و تنها خاهند ماند (شاید همه ی مثل من، کم از کم)باید جان کند، باید مرد، دوباره زنده شد، باید کار کرد، عمل کرد و نتیجه گرفت که نان بیاید. آن ها حق نان ما و همه را گرفته اند، نظر به اراده ی معطوف به قدرت خوب کرده اند. نوش جان شان، ما کم آوردیم، ما نتانستیم، ما باختیم، ما ناتوان بودیم، پس این حق ماست. حالا هم هی به جای داد زدن، باید کم از کم مرد عمل شویم، عمل کنیم؛ اگر می خاهیم حق نان خود را پس بگیریم، فقط. + نوشته شده در یکشنبه دوازدهم آذر ۱۳۹۶ ساعت 13:27 توسط میرزا تابان | مثل خوره در وجودم درآمده......
ادامه مطلبما را در سایت مثل خوره در وجودم درآمده... دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : merzataban بازدید : 37 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 19:25